دل شکسته....
سکوت کوچه هاي تار جانم، گريه مي خواهد تمام بند بند استخوانم گريه مي خواهد بيا اي ابر باران زا، ميان شعرهاي من که بغض آشناي آسمان گريه مي خواهد بهاري کن مرا جانا، که من پابند پاييزيم و آهنگ غزلهاي جوانم گريه مي خواهد چنان دق کرده احساسم ميان شعر تنهايي که حتي گريه هاي بي امانم، گريه مي خواهد وقتی خورشید غروب می کنه وقتی دلتنگی میاد غمی میاد که اسمش رویاست رویای من جای تو خالیست اما دیگه نیستی و من با خاطره نگاهت لحظات را به مردن سپری می کنم ★گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه گریه کن گریه غروبه مرهم این راه دوره★ ★سر بده آواز هقهق خالی کن دلی که تنگه گریه کن گریه قشنگه گریه قشنگه★ ★گریه سهم دل تنگه گریه کن گریه قشنگه بزا پروانه احساس دلتو بغل بگیره★ ★بغض کهنهرو رها کن تا دلت نفس بگیره نکنه تنها بمونی دل به غصهها بدوزی★ ★تو بشی مثل ستاره تو دل شبا بسوزی گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه★ ★گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه گریه کن گریه غروبه مرهم این راه دوره★ ★سر بده آواز هقهق خالی کن دلی که تنگه گریه کن گریه قشنگه گریه قشنگه★ ★گریه سهم دل تنگه گریه کن گریه قشنگه گریه قشنگه قشنگه قشنگه قشنگه ★ اسمش نه عشق است نه علاقه نه حتی عادت! حماقت محض است دلتنك كسی باشی كه دلش باتونیست... مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم دختري با ظاهري ساده از خيابان مي گذشت سیرم از زندگی و از همه کس دلگیرم آخر از این همه دلگیری و غم می میرم پرم از رنج و شکستن، دل خوش سیری چند ؟ دیگر از آمد و رفت نفسم هم سیرم بی سبب نیست که روی از همه کس می گیرم تلخی زخم زبان و غم بی مهری ها اینچنین کرده در آیینة هستی پیرم روزگاریست که چون سایة بی تصویرم دلم آنقدر گرفته است، خدا می داند دیگر از دست دلم هم به خدا دلگیرم
اینجا زمین است ، زمین گرد است
تویی که مرا دور زدی... فردا به خودم خواهی رسید!!!
حال و روزت دیدنیست ... اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت : غرور ، عشق ، دروغ اونوقت کسی از روی غرور برای عشق دروغ نمی گفت
كه پسري در پياده رو به او گفت:
«چطوري سبيلو ؟»
دختر خونسرد، تبسمي كرد و جواب داد:
« وقتي تو ابرو بر مي داري ، مو رنگ مي كني و گوشواره ميندازي، من سبيل مي ذارم تا جامعه ، احساس كمبود مرد نداشته باشه :)))
هر که آمد، دل تنهای مرا زخمی کرد
بس که تنهایم و بی همنفس و بی همراه
Power By:
LoxBlog.Com |